و این حکایت همچنان ادامه دارد …
تئوری «پنجره شکسته» و فسادهای مالی
در روزهای تاریک و پر از جرم و جنایت نیویورک، دو جرمشناس آمریکایی نظریهای ارائه کردند که پایهگذار نیویورک امروز شده است. شهری که امروزه به عنوان یکی از قطبهای فرهنگی، سیاسی و اقتصادی جهان است و حتی حادثهای مانند ۱۱ سپتامبر نتوانسته آسیب اقتصادی ماندگاری به آن وارد سازد. هنگامی که نیویورک دچار رکود اقتصادی شد و جرم و جنایت مهم ترین عامل بیرون رفتن از شهر شده بود، تئوری «پنجره شکسته» برای بازگرداندن آرامش به کمک این شهر آمد.
تئوری «پنجره شکسته» میگوید: اگر پنجرهای شکسته باشد و تعمیر نشود، بی گمان مردمی که از آنجا عبور میکنند نتیجه خواهند گرفت که گویا هیچ کس مسئول رسیدگی نیست. به زودی پنجرههای بیشتری شکسته خواهد شد و حس بیقانونی و هرج و مرج از یک ساختمان به خیابان کشیده خواهد شد، و این نشان دهنده این است که هر چیزی اتفاق خواهد افتاد. و این گونه؛ جرم و جنایت همه گیر میگردد. به عبارت دیگر این نظریه میگوید: بی تفاوتی اجتماعی سبب میشود تا میل به قانون گریزی و هنجارشکنی در افراد نابهنجار فزونی یابد. هنوز رد پای فیشهای حقوقی خشک نشده بود، که حرف از املاک نجومی به میان آمد، سر و صدای املاک نجومی فرو ننشسته بود که خبر از بازداشت کارکنان گمرک فلان شهر به جرم اختلاس مالی به میان آمد و دیروز هم خبر بازداشت یک مدیرعامل دیگر بانکها منتشر شد و این حکایت همچنان ادامه دارد …!
به نظر میرسد که پنجرهای شکسته و تعمیر نشده در فسادهای مالی وجود دارد، پنجرهای که باعث شده است در طی یک بازه زمانی از اختلاس ۳ هزار میلیاردی به بازداشت کارکنان گمرک برسیم.
شاید دلیل تعمیر نشدن این پنجره دولتی بودن اقتصاد باشد، یا اختیارات و منابع مالی، که بدون حساب و کتاب در اختیار یک مدیر دولتی قرار میگیرد. و یا شاید مهم ترین دلیل آن پاسخ روشن و شفاف ندادن به پروندههای مالی باشد که در گذشته صورت گرفته است و هنوز به نتیجه نرسیده است؛ مثلاً تحقیق و تفحص از فلان نهاد که در نهایت مشخص نشد که چه سرانجامی دارد!
دلیل این فسادها هر چه که باشد در کنار بر باد رفتن سرمایههای ملی و فرصت عمران و آبادانی کشور باعث از بین رفتن اعتماد اجتماعی و هرج و مرج در جامعه خواهد شد؛ جامعهای که سالهاست از خود میپرسد دلیل این همه فساد در چند سال اخیر چه میتواند باشد؟ حال آنکه جمعی در برخورد با این فسادها، از اعمال و رفتار آنها الگو گرفتهاند و به هر طریقی که شده است سود شخصی را در اولویت قرار دادند؛ یا عدهای دیگر بی تفاوتی را انتخاب کردهاند که میتواند آسیبهایی به مراتب بدتر برای یک جامعه سالم داشته باشد.
آسیبهایی که تنها راه جلوگیری از وقوع آنها، پیگیری سریع و بدون ملاحظه کاری است. پیگیری فارغ از هر دستهبندی سیاسی، فارغ از هر گونه دخالت سازمانها و نهادها الزامی است، تا علاوه بر تعمیر کردن پنجرههای شکسته پاسخی شفاف و روشن در چرایی این اعمال و مجازات آنان به جامعه داده شود. در نهایت؛ در نیویورک «تئوری پنجره شکسته» برای جرمهای کوچک ارائه شد، برای کسانی که پول بلیت مترو نمیدادند یا در و دیوار شهر و مترو را از نقاشیهای گنگ و نامفهوم پر کرده بودند. مقابله با این جرائم کوچک به این معنی بود که اگر پلیس تحمل این حرکات را نداشته باشد پس طبیعتاً با جرائم بزرگتر برخورد شدیدتر و جدی تری خواهد داشت.
تفاوت «پنجرههای شکسته» نیویورک با پنجرههای فساد مالی در این است، که فسادهای مالی به وسیله مسئولین مربوطه صورت گرفته است و ندادن پاسخ مناسب به آن میتواند این پیام را به مردم مخابره کند که شکستن «پنجرههای کوچک» چندان موردی ندارد و باعث ترغیب به اعمال مجرمانه در بین مردم و دیگر نهادهایی میشود که روزانه با مردم در ارتباط اند.
منبع:
Baharnews.ir