شخصیت آقای «عالینسب» ابعاد مختلفی دارد؛ اما آنچه برای شخص من حائز اهمیت بوده، یکی به تفکر آقای عالینسب بازمیگردد و دیگری به برخورد مدیریتی ایشان. همانطور که در سال گذشته گفتم، «عالینسب» یک استراتژیست برتر در این کشور بود. زمانی سعادتی بود که بنده با «آندره گندرفرانک» رفتوآمدی داشتم. گندرفرانک از واضعان مارکسیست آمریکای جنوبی و معلم چگوارا بود. در زمانی که در کانادا بودم، گندرفرانک نیز حضور پیدا کردند و با او ارتباطی پیدا کردیم. این را ذکر کنم که ما انسانهای بزرگ خودمان را کم میشناسیم و دیگران بیشتر و بهتر میشناسند. گندرفرانک در آن زمان به من گفت که در منطقه شما جنگی رخ داده است (همین جنگ ایران و عراق). آندره میگفت این جنگ یک جنگ فراگیر بوده و از پارامترهای این جنگ فراگیر هم سخن میگفت. او این سؤال را میپرسید که کدام استراتژیست پشت اقتصاد ایران بوده که کمر این کشور نشکسته است؟ این سؤال بسیار سنگینی بود که فرانک از من پرسید. من در پاسخ آقای عالینسب را معرفی کردم. از سوابق ایشان نیز برای آندره سخن گفتم. آندره بسیار ابراز علاقه کرد که ایشان را ببیند. این مسئله را به آقای عالینسب گفتم و ایشان هم موافق بودند؛ اما این اتفاق رخ نداد. کلام من این است که آقای عالینسب یک استراتژیست بزرگ بود؛ عالینسب سمبل یک مدیریت مدرن بود.
اولین پارامتری که در مدیریت مدرن مطرح است، این است که مدیریت مدرن معتقد به چرخه عمر سیستم است؛ چرخه عمر یک سیستم این است که هر سیستمی یک روز متولد میشود و سپس رشد پیدا میکند و بالغ میشود و در نهایت میمیرد. بنابراین در مدیریت مدرن، محاسبات اقتصادی شکل میگیرد که عمر این سیستم چقدر است و در چه دوره زمانی باید با این سیستم کار کرد و از آن استفاده کرد. عالینسب دقیقا به این پارامترها اعتقاد داشت و کاملا با این دیدگاه سعی میکرد چرخه عمر سیستمها را ببیند. از دیدگاه عالینسب، هر سیستم کلانی نباید به جایی برسد که «هزینه نگهداریاش» از «مفید بودنش» بیشتر باشد.
نکته دیگری که درباره مدیریتهای مدرن وجود دارد، عبارت است از تعامل با اقتصاد جهانی. این تعامل از چند منظر مطرح است: مدیریت و حضور در بازار جهانی، داشتن قدرت رقابت و کار گروهی در سطح جهانی که البته پارامترهای دیگری نیز وجود دارد. عالینسب دیدگاهش کاملا مبتنی بر تعامل با جهان بود. زمانی که از حقوق کارگر صحبت میکرد، به ما میگفت منظورم حقوق کارگر در ایران نیست؛ بلکه منظورم حقوق کارگر در همه جای جهان است. اصرار عالینسب بر حضور در بازارهای جهانی و تعامل با جهان در زمان جنگ، واقعا ستودنی بود.
یاد دارم در دولت، قیمت نفت کاهش یافت و وزیر نفت گفت نفت را نمیفروشیم تا قیمت بالا برود. آقای عالینسب به دولت مراجعه کرد و گفت چرا این حرف را میزنید و به آنها گوشزد میکرد که همانطور که در داخل یک جبهه وجود دارد، در خارج از مرزها نیز جبههای جهانی وجود دارد که نفت ۴٠دلاری را نمیپذیرد. او بهاینصورت درباره بسیاری از مسائل، یک برآورد جهانی داشت.
عدالت را لجنمال کردند
عالینسب در پی خودکفایی در هر زمینهای نبود. او درباره برخی مسائل از جمله نان مردم، خیلی حساس بود. عالینسب میگفت: «آدمکشتنهای سر صف نان» را دیدهام و به آن حساسم. به عدالت بسیار حساسیت داشت؛ البته به معنای واقعی آن، نه مانند آنچه که در دولت قبل با نام عدالت، همه چیز را به تمام معنا «لجن مال» کردند.
آقای عالینسب بهشدت روی کار گروهی حساس بود. در تمام نظراتش مشورت میکرد. مشاورانش هم باسواد بودند. مشاوران او به لحاظ اقتصادی و اجتماعی دارای تحصیلات بودند. بحثهایی شده که آیا اصلا آقای عالینسب تحصیلات داشته یا خیر؟ ایشان اهل مطالعات عمیق بودند. آقای عالینسب در مسائل حسابداری نیز تحصیلات داشت. در مسائل اقتصادی بسیار عمیق بود. بسیاری از دوستان اقتصادی ما که در تئوریهای اقتصادی هم بسیار خبره بودند، در مقابل آقای عالینسب حرفی برای گفتن نداشتند؛ آن هم در مقام علمی و نه صرفا عملی.
ماجرای دوره سدسازی در اسرائیل
پارامتر دیگری که در مدیریت مدرن مطرح است، به درک تغییرات اقتصاد صنعت بازمیگردد. عالینسب بارها میگفت که صنعت به لحاظ شکل و به لحاظ محتوا تغییر کرده است. ایشان مسائل مربوط به این محوریت را تکتک مطرح میکرد. عالینسب بدون گردش اطلاعات، تصمیم نمیگرفت و مرتب درباره اینکه بزرگترین ثروت ایران آدمها و دانش آدمهاست، تأکید میکردند. من یک بار هم ندیدم کارشناسی را تحقیر کند و به کارشناس و کار کارشناسی اهمیت میداد. در همین زمینه خاطرم هست زمانی که در وزارت کشاورزی قائممقام بودم، پرونده کسی را به من دادند که برای یک دوره سدسازی، شش ماه به اسرائیل رفته بود. از زمانی صحبت میکنم که پاکسازی میکردند… .
ما هم در آن زمان جوان بودیم و به این موارد حساس بودیم. پرونده این شخص را نگاه کردم و مسئله را با آقای عالینسب در میان گذاشتم. ایشان گفتند: «بابا…طرف که با موساد نرفته است همکاری کند، برای دوره ششماهه سدسازی به اسرائیل رفته است… ببینید میتوانید از او استفاده کنید یا خیر». در نهایت من از آن شخص حمایت کردم. اکنون هم معاون وزیر است. این فرد خدمات شایانی به کشور کرده است. آقای عالینسب در موارد مختلف صاحبنظر بود. متأسفانه ایشان این نظرات را شخصا مکتوب نمیکرد و اجازه هم نمیداد ما بنویسیم. این انتقاد اساسی را من به ایشان مطرح میکردم. عالینسب درباره تفویض اختیارات حساس بود. به عقیده او باید به مدیر تفویض اختیارات داد. نمیتوان از مدیر انتظار کار داشت؛ اما به او تفویض اختیار ندهیم. او مسطح فکر میکرد و نه هرمی. بر همین اساس، بیشتر مشورتهای ایشان با بدنه کارشناسی سازمانها بود، نه حتی وزرا. ایشان بسیار انعطاف داشت.آقای عالینسب در بحرانیترین شرایط ایران، ایران را بهخوبی اداره کرد. نمیگویم ایدهآل بود، فراموش نکنیم که جنگ بود؛ ولی به خوبی اداره کرد. مرحوم عسگراولادی به من میگفت آقای عالینسب مدام میخواهند که همه چیز دولتی شود. به ایشان گفتم چطور این سخن را میگویید؟ آقای عسگراولادی گفتند آخر ایشان مدام از کوپنیشدن کالاها سخن میگوید. من در پاسخ گفتم «آقای عسگراولادی، در ممکلت جنگ است. یک روز اگر کوپن مردم را ندهیم، نمیتوانیم جنگ را اداره کنیم. منتظر باشید تا جنگ تمام شود».آقای عالینسب در مدیریت بحران عالی بود. ایشان به علت تجربهای که داشت، اصلا خودش را نمیباخت. او مدیریت یک موقعیت مبهم را به بهترین نحو به فرجام میرساند. این ویژگیهای عالینسب او را به عنوان یک مدیر پویا، مدیر مدرن و آگاه مطرح میکند. او حتی قرصخوردنش هم علمی بود. خودشان میگفتند حتی یک قرص آسپرین را بدون اجازه پزشک نمیخورم.
منبع: موسسه مطالعات دین و اقتصاد